دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:اسیرکُشی محسن شکاری، اعدام قهرمان کشتی نوید افکاری، اعدام های غیر فقهی و غیر شرعی، دادستان ذبیح زاده، در چنگال غارتگران میراث فرهنگی، دیگر نمی توان دم فرو بست، روانکاوی در انجمن فرویدی، روانکاوی در رسانه‌ها و در جامعه، من هم در اتاق بازپرس حسینی بودم، نامه سرگشاده به ریاست محترم قوه قضائیه، وزیر محترم اطلاعات

نامه سرگشاده – بخش بیست و یک: آلوده کردن وزارت اطلاعات!

ریاست محترم قوه قضائیه

با درود و ادب

در همان زمانی که ما سه تن برای پس گرفتن گوشی ها به اداره کل اطلاعات رفته بودیم دو تن دیگر از خانم ها هم برای مطالعه پرونده به شعبه بازپرسی مراجعه کرده بودند. به دستور دادیار/بازپرس به آنها اجازه داده نشد که از برگ هائی که امضای مقام قضائی دارند عکس یا فتوکپی تهیه کنند!! این در حالی است که از سه هفته قبل از آن تک تک آن خانم ها و وکیلشان لایحه نوشته و خواستار ارائه دستورات قضائی موجود در پرونده شده بودند. یعنی در ۷ لایحه در این پرونده خواسته شده که اسناد زیر ارائه شوند:

یک – نامه مقام قضائی مبنی بر جلب در تاریخ ۰۲/۷/۱۷ در ساعت ۱۷:۳۰

دو – نامه مقام قضائی مبنی بر توقیف کلیه اموال در تاریخ فوق

سه – نامه مقام قضائی مبنی بر نگهداری و بازداشت در خارج از زندان در شب ۱۷ به ۱۸ شهریور ۱۴۰۲

چهار – نامه مقام قضائی مبنی بر تفتیش و جستجوی اموال شخصی، موبایل، دوربین عکاسی و دفترچه یادداشت و جمع آوری اطلاعات آنها 

این چهار سند نه تنها هرگز ارائه نشدند – چون وجود خارجی ندارند – بلکه معلوم نیست چرا نمی توان از غیبت آنها عکس گرفت؟!! ولی حداقل به آنها اجازه داده شد از آشی که آگاهی چی ها پخته بودند عکس بگیرند. آنها همچنین گزارش ماموری که از اداره اطلاعات برای بازجوئی از ما به زندان آمده بود را نیز رونویسی کردند. این شخص را از این پس با نام مستر ضاد می نامیم.

القصه از آنجائی که آن دو خانم از مطالب دیگری نیز رونویسی کرده بودند من توانستم نامه دادیار به اداره اطلاعات و پاسخ آن اداره را به دادیار پیدا کرده و دوباره به اداره اطلاعات برگردم.

شماره نامه و متن تایپ شده جواب اداره اطلاعات را به آن کارشناس وظیفه شناس نشان دادم. متن آن نامه چنین است:

وزارت اطلاعات                                        شماره ۹۶۰۲۷۷/۷۷

اداره کل اطلاعات استان مازندران                  تاریخ ۱۴۰۲/۶/۲۹

                                                             پیوست ندارد

 

دادیار محترم شعبه پنجم دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان ساری

موضوع: گردشکار (خانم ها میترا کدیور – معصومه رخشا – سمیه رخشا – زهرا نوعی – منصوره اردشیرزاده – مرجان پشت مشهدی)

سلام علیکم

بازگشت به مکاتبه قضایی در تاریخ ۱۹/۶/۱۴۰۲ به آگاهی میرساند در پی اقدام قضایی در خصوص متهمه میترا کدیور فرزند محمد تقی و دیگر مرتبطین مذکور به پیوست گردشکار نهایی متهمه به منظور سیر مراحل قضایی ارسال می گردد.

مدیر کل اطلاعات استان مازندران

جانشین با مهر قرمز

 

آن کارشناس لختی به این نامه نگریست و چون آن را به جا نمی آورد مجبور شدم نامه رونویسی و سپس تایپ شده دادیار را خطاب به آنها به او نشان دهم. متن آن نامه چنین است:

 

مدیر کل محترم اطلاعات استان مازندران           تاریخ ۱۹ /۱۴۰۲/۶

سلام علیکم

موضوع: دستگیری تعدادی از افراد فرقه میترائیسم در شهرستان ساری (خانم ها میترا کدیور + معصومه رخشا + سمیه رخشا + زهرا نوعی + منصوره اردشیرزاده + مرجان پشت مشهدی)

با عنایت به اظهارات شفاهی به عمل آمده با معاونت

درخواست ضابطان متخصص آن اداره در زمینه مرتبط با فرق ضاله امنیتی به زندان شهرستان قائم شهر اعزام و نسبت به برگزاری جلسات بازجویی از متهمان صدرالذکر اقدام…

پایین صفحه این عبارت چاپ شده: دادیار شعبه پنجم دادسرای عمومی و انقلاب ساری – امین نصرالله چمانی

شکوری ۶/۲۰ امضا کرده

واکنش آن کارشناس وظیفه شناس اعجاب انگیز بود؛ او گفت “فرقه؟ حالا دیگه به ما مربوط میشه!”!!

جناب قاضی القضات، عرض کرده بودم که اختراع اتهام برره ای فرقه میترائیسم برای سطح هوش برره ای یک کار هوشمندانه بود.

تا وقتی اتهام ما تبلیغ علیه نظام بود به قول آن کارشناس “بچه بازی” بود و “این کارها کار ما نیست، کار نیروی انتظامی است.”. اما با اختراع فرقه میترائیسم آنها توانستند کاری کنند که این کارهایشان به وزارت اطلاعات مربوط شود!! آلوده کردن وزارت اطلاعات، آلوده کردن رهبری، آلوده کردن هر آن چیزی که اعتبار دارد … برای رسیدن به اهداف پلید مافیائی و حفظ بیزنس کثیف قاچاق میراث فرهنگی… (یک کپه طلا و چند قبضه سلاح در خانه رئیس حفاظت دادگستری!)

حالا چه کسانی واقعاً فرقه هستند؟؟؟

ایده فرقه میترائیسم را هم آنها از نام من که میتراست گرفته بودند!!! آن دادیار آن را در جائی از آن پرونده نوشته و مستر ضاد اطلاعاتی هم آن را به خود من گفته بود. و این هوش برره ای آن شکم گنده بنفش در آن مکان نامعلوم بود که رابطه نام من و فرقه میترائیسم را کشف کرد!

آنها یک قبیله غارنشین هستند که هنوز پوست حیوانات را بر تن می کنند و با گرزهایشان به سروکله هم می کوبند و حیوانات شکار شده را خام خام به نیش می کشند، با دندان های جرم گرفته و پوسیده و پوست های چرمی که هرگز رنگ حمام را به خود ندیده…

و آن غارنشینان “متخصص فرقه” هم دارند!!! می شنوید وزیر محترم اطلاعات؟؟؟

با تشکر و احترام

دکتر میترا کدیور

۰۲/۷/۲۸


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.com/?p=69875

  تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۴۰۲، ساعت: 07:36