دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

بخش ها

آرشیو ماهیانه


دسته ها:English، اسیرکُشی محسن شکاری، اعدام قهرمان کشتی نوید افکاری، اعدام های غیر فقهی و غیر شرعی، دادستان ذبیح زاده، در چنگال غارتگران میراث فرهنگی، دیگر نمی توان دم فرو بست، روانکاوی در انجمن فرویدی، روانکاوی در رسانه‌ها و در جامعه، من هم در اتاق بازپرس حسینی بودم، نامه سرگشاده به ریاست محترم قوه قضائیه، وزیر محترم اطلاعات

نامه سرگشاده – بخش دو: کردستان مال کردهاست

ریاست محترم قوه قضائیه

با عرض ادب و درود مجدد

من مجبورم این واقعه بسیار عجیب را که بواسطه آن شش تن خانم تحصیل‌ کرده و متخصص از ۱۷ شهریور در بازداشت به سر می‌برند را در چند بخش خدمتتان معروض دارم زیرا رمزگشائی از آن مستلزم بیان جزئیاتی است که در بدو امر ممکن است ملالت‌انگیز باشند. این ماجرا آنقدر باورنکردنی به نظر می‌رسد که وقتی دوازده تن دیگر از اعضای انجمن برای آزادی آنها تلاش می‌کردند و به مسئولان استان مراجعه می‌کردند همگی آنها بشدت اظهار تعجب می‌کردند. این مسئولان عبارتند از: استانداری – فرمانداری – نماینده ولی فقیه در استان – اطلاعات سپاه و …    اما برای یک روانکاو رمزگشائی از این داستان عجیب چندان مشکل نبود. اجازه دهید به تدریج وقایع دیگری را به عرض برسانم تا دیگران هم بتوانند این رمزگشائی را انجام دهند.

در تابستان ۱۳۵۹ پزشک جوانی که دوران طرح خود را در سنندج می‌گذراند به همراه همسر و دو برادر همسرش به کنار دریاچه مریوان سفر کرده بودند. بعد از چند ساعت اطراق در محل آنها توسط تعدادی مرد که سر و صورت خود را با دستارهای کردی پوشانده بودند ربوده شده و به مکان نامعلومی منتقل شدند. ربایندگان آن سه مرد و یک زن را به مدت ۷۲ ساعت در اتاق‌های مجزا نگه داشته و بارها در طی شبانه‌روز از آنها بازجوئی کردند. ربایندگان خود را از نیروهای انقلابی کمیته معرفی می‌کردند و آن جوانان را متهم می‌کردند که به قصد انتقال اطلاعات به عراق در آنجا حضور داشته‌اند. بعد از سه شبانه‌روز آن ۴ جوان را به مردان تحت امر ملا مصطفی بارزانی سپردند تا آنها را به سنندج برگردانند. در سنندج آن جوانان به نیروهای استانداری کردستان تحویل شدند و این نیروها هم آنها را در اولین اتوبوسی که به سمت تهران می‌رفت نشانده و راهی تهران کردند. در طی انتقال از مریوان به سنندج آن جوانان متوجه شدند که ربایندگان از اعضای حزب دموکرات کردستان بودند. این بدان معناست که در آن واقعه این حزب و ملا مصطفی بارزانی و استانداری کردستان همچون یک تن واحد عمل کردند. ربایندگان بارها از ربوده‌شدگان سوال کرده بودند که چرا به کردستان آمده‌اند و از آن پزشک جوان می‌پرسیدند که چرا سنندج را برای گذراندن دوران خدمت خارج از مرکز خود انتخاب کرده است. آنها به این پزشک جوان گفته بودند که نیازی به او در کردستان ندارند و این‌ که کردستان مال کردهاست. این در حالی است که در سال ۱۳۵۹ استان کردستان یکی از محرومترین استان‌های ایران از نظر کادر پزشکی بود و آن پزشک جوان هم فقط به این دلیل آن مکان را انتخاب کرده بود که هر یک سال خدمت در کردستان دو سال خدمت به حساب می‌آمد.

دنباله ماجرا را متعاقباً به حضورتان عرض خواهم کرد

با تقدیم احترام و عرض تشکر

دکتر میترا کدیور

۰۲/۷/۵


پیوند کوتاه به این مطلب:

https://freudianassociation.com/?p=69677

  تاریخ انتشار: ۵ مهر ۱۴۰۲، ساعت: 10:46